کتاب جامعه شناسی و دینیم به وضعیتی دچارن که اگه دست کسی بیفتن میتونه ازشون به عنوان مدرک ارتداد استفاده کنه و اصلا اگه دیگه خیلی معتقد باشه در جا تو خیابون اعدامم کنه:))

انقدر من اظهار لطف کردم توشون یعنی:)) 

گاهی خودمم به خودم میگم خاک تو سرت این چه وضعشه آخه؟:)) ولی خب آدم نمیشم که. خلاصه اگه من مردم اول این دو تا کتابو بسزونید بعد اینجا رو حذف کنید:))

.

پ.ن1: در نقش یک عنصر تخریبگر و از اونجایی که موفق نشدم در عرصه های دیگه ی خانواده اندیشه ی برابری رو جا بندازم به طور کامل، اقدامات سال جدیدم در جهت داشتن "دعوا" های برابر در خانواده است:)) یعنی اینا که دعوا نیکنن! حداقل دعواشون برابر باشه؛)) یعنی مثلا مامانم قبلا فک میکرد اینکه عصبانی نمیشه و زیاد دعوا رو کش نمیده خوبه ولی الان اونم شرکت برابر داره در دعواها و بسیار خوشحالم:)) :| #یک تباه

.

پ.ن2: در مورد همین مسئله اون روز که عمه امینا اومده بودن، عمه ام داشت از محسنات دامادش تعریف می کرد و میگفت که خیلی آروم و صبور و فلانه و تا حالا هیچ "مردی" رو ندیده بود که همچین باشه. و داشت میگفت که باز تو کسایی پیدا میشن که هیچوقت عصبانی نشن و از کوره در نرن و فلان که منم از اونجایی که احترام بزرگتر حالیم نمیشه عرض کردم ربطی به زن و مرد بودن نداره بلکه به نحوه تربیتشون مربوطه. نمی تونیم یه عمر دخترا رو تو سری خور و مم به اطاعت بار بیاریم و پسرا رو خشن و سرکش و انتظار برعکس داشته باشیم:)) 

پ.ن3: اون چیه من نوشتم تو پست قبل؟:| "غمگین انگیز" ؟:| حالم خیلی بد بوده گویا:))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاري زيبا الکترونیک ولتاژ | Electronic Voltage شرکت تبلیغاتی طرح سوم دندان پزشکی جدید تهران معاونت فرهنگی واجتماعی اداره کل اوقاف وامور خیریه آذربایجان شرقی Barbara وبلاگ نویسی مدرسه توسعه فردی و کسب و کار علی مسچی Aditya