خب من بازم دیشب با بدبختی تا صبح بیدار موندم و عربی خوندم. امروز امتحان عربی دادم و بد نبود، 16، 17 میشم. و اینکه فهمیدم خراب کردن امتحان دینی تقصیر من نبود تقصیر معاون گیجمون بود که به جای سوالای انسانیا سوالای تجربیا رو داده بود بهم-___- واقعا دیوونه خونه استا:))
امروز مدیرمون قشنگ بچه ها رو با خاک یکسان کرد. بقیه ی بچه ها خیلی باهام مشکل ندارن از اونجایی که سوالا رو بهشون گفتم-__- (البته که ای کاش نمی گفتم ولی حوصله بحث اضافه نداشتم) ولی دختر عمه ی میم خیلی زر می زد واقعا. گیر داده بود تو چرا اومدی! واقعا هم وحشیه ها! رسما عین این گاوای اسپانیایی:)) بچه ها اول بهش گفتن که مجبور بوده و اینا ولی بعد بهش گفتم حتی اگه مجبور نبودم هم هیچوقت نمیذارم یه مشت عوام که تو اکثریتن واسه خواص تصمیم بگیرن:)) و خب داشتم بیشتر زر میزدم ولی هیچوقت نمی ذارم حداقل آب خوش از گلوی تو و اون میم زاقارت پایین بره! بچه ها قضیه اون دوستم که دوستش مرد رو یادتونه؟ من واقعا نگران تاثیر خشم و نفرتمم! و نگران ناراحت نشدنم از بلاهایی که سر مردم میاد. مثلا امروز مدیرمون همین دختره رو کلی دعوا کرد و فک کرده بود که سردسته ی شورشه در حالیکه اینطور نبود و اشکش رو در آورد حتی و من فقط حال کردم:)) دوم اینکه دو تا از معلمایی که خیلی ازشون متنفرم(معلم دبنی عزیزم و معلم عربی مون) ظاهرا بدجور مریض شدن وتو از عید تا حالا مریضن:)) معلم عربی مون حتی نتونسته بود خودش سوال بده واسه امتحان!:)) به این فکر میکنم که شاید سر میم و لیلا هم یه بلایی اومده فقط چون نمی بینمشون نمی دونم!:))
راستی معلم جامعه شناسی مون چقدر دایی مردکه خدا-__- می ترسه جلو روی خودم حرف بزنه پشت سرم عین بچه ها غیبت میکنه:| به یکی از همکلاسیام گفته بود این اسی روزای عادی نمیاد مدرسه الان چرا امتحانایی کهه کنسل میکنید رو میاد و اتحادتونو بهم میزنه؟:| خدایا واقعا این معلمه آخه؟:)) حسود بدبخت.
راستی تا الان 110 تا درنا درست کردم:)
درباره این سایت