خب دیشب فقط یه صفحه تونستم بخونم، ولی سرم بشدت درد میکرد انقدر که تا سه و نیم چهار نتونستم بخوابم. ولی یه چیز جذاب پیدا کردم واسه به فنا دادن وقتم! خانوم ها و آقایان این شما و این نتیجه ی سه چار ساعت کار بی وقفه:

درناهای کاغذی گوگولی^__^ نه تنها نماد صلحن بلکه طبق یه افسانه اگه هزارتا از این درست کنی به آرزوت میرسی:)) من خب ولی بخاطر یه چیز دیگه دوسش دارم. درست کردنش واقعا بهم آرامش میده. بدون اغراق. و بدین ترتیب درنا درست کردن به لیست سرگرمی های اعتیادآورم اضافه شد:))

بعد صبح رفتم مدرسه. هیچ کس نبود ولی معاونمون مجبورم کرد امتحان بدم منم که نخوندم بودم گفتم پس بشین بخونم:)) یازده و نیم امتحان دادم ولی داغون بود و به زور 15، 16 میشم. یکی دیگه ای بچه هامونم زنگ زده بودن بهش گفته بودن همه اومدن پاشو یا، اونم اومده بود. نتیجه اش همونی بود که انتظار داشتم، بچه ها تو گروه کلاسمون تمام جد و آبادمونو به فحش کشیده بودن. خب من واقعا ناراحتم از این وضعیت درب و داغون. از اینکه دیروز به سروش گفته بودم مامان بابام مجبورم کردن برم ولی تو گروه اصلا ازم دفاع نکرد یا چیزی نگفت. هرچند خودمم چیزی نگفتم گور باباشون اصلا برن بمیرن همه شون. هرچند خوبیش این شد که مجبور شدن چارشنبه برن امتحان دینی بدن و در نتیجه امتحان عربی کنسله و من تا دوشنبه تعطیلم:)) 

راستی امروز فرصت داشتم هم از اون هم کلاسیم که زودتر از من امتحان داد سوالا رو بپرسم و هم موقع امتحان چون تو کلاس تنها بودم از رو کتاب نگاه کنم، ولی هیچکدوم از این کارا رو نکردم، نه بخاطر شرف و وجدان بی مانندم بلکه چون هنوز همون ترسوی بدبختیم که از اعتراض زدن به نمره های دوره یا حداقل به درس آمبریج ترسید و البته چون برام اصلا فرق نمیکنه چند بشم. 

امروز انقدر حالم بد بود و حتی تو مدرسه هم سرمو بسته بودم که معلم فلسفه مون اپمده بود میگفت میخوای کمکت کنم؟:| چه کمکی از دستت بر میاد آخه فدایت شوم:)) بیا این پنج صفحه دینی رو بخون:|

خلاصه که حالم خیلی بده و جای خوشحال بودن از پنج روز تعطیلی بیشتر از حبس شدن بیشتر تو خونه عصبیم. کلا خیلی درگیرم بیخیال.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابوذر سالاری Hannah خبر پو Fixamooz فیل دانلود تفکر مثبت تور زمینی وان از تبریز دانلود فيلم جديد کانال تلگرامی دهه هشتادیا