امروز پنجم اردیبهشته، سال پیش این موقع بهترین روز زندگیم بود، نمی تونم توضیحش بدم واقعا ولی حتی بیشتر از روزی که قهمیدم مرحله دو رو قبول شدم خوشحال بودم، راضی بودم. الان چی؟ الان فقط حس میکنم تنها کسی رو که عمیقا دوست داشتم از دست دادم. و خب منظورم طلا نیست، منظورم خود المپیاده. مصادف شدن مصاحبه ام با آخرین روز دوره باعث شد به سختی بتونم چیزی که بیشتر اذیتم میکنه رو تشخیص بدم ولی الان صد در صد اون تموم شدن المپیاده. 

واقعا احساسم به المپیاد عین یه معشوق مرده است و شاید من به این خاطر دارم اذیت میشم که فک میکردم المپیاد تموم نمیشه، که اگه مرحله دو رو قبول شم و مدال بیارم تا آخر عمرم المپیادی می مونم، ولی ظاهرا دروغی بیش نبود. من الان هیچی نیستم و دوباره نمی تونم خودم رو به هیچ چیزی منتسب کنم. حداقل خوشحالم که طلا یا نقره بودن تو این احساس تفاوتی ایجاد نمیکنه، و این میزان از تباهی اجتناب ناپذیر بود:))

خلاصه اینکه دلم برای پارسال تنگ شده، برای پنج اردیبهشت نود و هفت دلم تنگ شده:)


پ.ن: روز سعدی، روز مرگ سهراب، روز جهانی کتاب، نمایشگاه کتابی که قرار نیست برم، پنج اردیبهشت و هزارتا روز دیگه تو اردیبهشت فقط دیوونه کنندگی این ماه رو نشون میده-__- احتمالا تنها کسیم که از اردیبهشت خوشش نمیاد:( نات انی مور 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Čapek | a world of bucks ignacio سریال ایرانی Josh ماکان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. تبلیغات چاپی و اینترنتی طراحی سایت | سایت ساز | شرکت طراحی سایت ارزان تهران