یکی از مشکلاتی که سالها غارنشینی واسه من درست کرده، بی اطلاعیم از شخصیت آدما و ریکشنشونه! یعنی واقعا و بدون اغراق نمی دونم گفتن چه حرفی ناراحت شون میکنه یا کدوم رفتار خوشحالشون میکنه! همه ی آدما برا موجودات غیرقابل پیش بینی و عجیبی شدن، در واقع زبان شخصیتشون و احساساتشون رو بلد نیستم! به خاطر همین خیلی وقت ها ناخواسته ناراحتشون کردم یا احمق و بی رحم به نظر. رسیدم:|

بعد یه دفعه تصمیم گرفتم محافظه کارانه تر عمل کنم خیلی دقت کنم درمورد چیزی که میگم و کاری که میکنم و همین باعث شد فاصله ی بیشتری از جامعه و ادما بگیرم چون خیلی وقتا به نتیجه نمی رسیدم. یادمه دهم یه دوست بسیار با ادب و چارچوب مدار داشتم که اینجا بهش نیگم دنیا! چند باری هم در موردش حرف زدم، تا اواخر سال قبل که رابطه مون شکرآب بشه من واسه کارای مهم یا حتی غیرمهمم در ارتباط با آدما و جامعه از دنیا تاییدیه می گرفتم:)) مثلا فلان حرف رو به زرتشت بزنم زشت نیست؟ فلان کار رو بکنم زشت نیست؟

اما الان دیگه دنیا نیست، شماره ای هم ازش ندارم و همچنان دچار مشکلم در ارتباط با آدما.

مشکل فعلیم دوستاییمن که تو شیراز و گلستان و اینا زندگی میکنن. واقعا نمی دونم اینکه پیام بدم یا زنگ بزنم بهشون زشت هست یا نه؟ ناراحت میشن یا نه؟ وای خدایا، آدما چرا اینقدر پیچیده ان!؟

.

پ.ن: جدا مشکل دارما:| اصلا شوخی یا بزرگ نمایی نمیکنم:| :))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سوله سازی جهان سوله technokade blog خاکریزهای کاغذی حسام الدين شفيعيان بورس تهران Louis شرکت خدماتی و نظافتی اصفهان ثبت شرکت در چین